فیلوزوف



شبیه مشت زنی هستم که بازیش به راند اضافی کشیده، تا سرحد ناک اوت شدن رفتم ولی جنبیدم، شب و روز، تنهایی کشیدم، حسرت خوردم، پشیمونی کشیدم، دوباره غم غربت چشیدم، حرف زور شنیدم، ناامید شدم، بریدم، و برگشتم. یک راند به اندازه یک و نیم سال، یه نمودار پر از پستی و بلندی. الان رو نوک قله وایسادم. خیلی یاد گرفتم، خیلی صبر کردم تا رسیدم. تحمل می خواست. تحمل اون همه سختی. نه که تموم شده باشه، هست بازم هست، ولی راند تموم شد. تن ناین ایت سون سیکس فایو فور تری تو وان. تو این راند با این که از نزدیک لگد خوردم، مشت خورد تو صورتم، زخم برداشتم ولی به خودم امتیاز خوبی میدم. خودم مربی خودم بودم. راه انداختم. چیزایی دیدم که خیلی از آدم ها ندیده از این دنیا میرن. از صفر تا صد بالا کشیدم خودمو. یه انگیزه داشتم، یه کوه، که تکیه گاه باشه واسم. خوشبختی یعنی همین بعلاوه یکم پول نقد.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مبانی کسب و کار آنلاین ارژن چوب شرق گروه کشاورزی کوه سرخ مکتب الصادق علیه السلام وبلاگ نویسی دانلود انواع گیم-برنامه-فیلم آموزش اکسس اموزشکده هفت برگ سبز اردیبهشت